دنیای کار و جایگاه فردی و جمعی ما طی صد سال گذشته به طور مستمر در حال تغییر و تحول بوده است. اما امروزه به دلیل اختلالات پیشبینی نشده جهانی، این جابجاییها به طرز چشمگیری درآمدهاند و به گونهای شده است که هر هفته منظور از کار را باز تعریف میکنند. انگیزه کارکنان به درستی و با دلائل درست مورد توجه قرار گرفته است. انگیزههای مردم، چه خودآگاه و چه ناخودآگاه، بر نحوه احساس و پاسخ آنها نسبت به دنیای پیرامون خود اثر میگذارد.
نقش ارزشهای کارکنان و رهبران در مشارکتهای سازمانی
ارزشها همچون عینکهایی عمل میکنند که به ما نشان میدهند چه چیزهایی مهم و انگیزش بخش هستند و مشخص میکنند که چه پیامی الهام بخش و چه پیامی ناخوش آیند میباشد. ارزشهای رهبران به خصوص در سازمانها بسیار مهم میباشد زیرا این ارزشها است که مواردی چون استانداردهای ارتباطات، اثربخشی فرهنگ سازمانی و سیستمهای پاداش و مجازات را تعیین میکند. این ارزشها در نحوه ارتباط رهبران سازمانی با کارمندان مشهود و قابل مشاهده میباشد.
اگر هیچشناختی از رهبری در سازمان ندارید میتوانید از نحوه ارتباطات به ارزشهای او پی ببرید.
به عنوان مثال بسیاری از رهبران سازمانها تلاش میکنند با تاکید بر اهمیت کار، از بین بردن اختلالات بهوجود آمده در فرآیند کار و صبحت کردن پیرامون تواناییها و موفقیتهای کاری در سازمان خود الهامبخش باشند. مانند پیامی که جف بزوس به کارمندان شرکت آمازون داد. درحالیکه که ممکن است این پیامها درباره رقابتپذیری، پیروزی و ریسک با ارزشهای رهبران سازمانی متناسب باشد اما ممکن هم هست که اینها با ارزشهای بسیاری از اعضای سازمان متناسب نباشد. بهترین حالت این است که این پیامها با ارزشهای تعداد زیادی از نیروهای کار منطبق باشد و در بدترین حالت این است که با ارزشهای اکثر اعضای سازمان منطبق نباشد و حرف رهبران مهم تلقی نشود.
در تحقیقات ما پیرامون ارزشها که توسط پرسشنامه (MVPI) انجام شده است نشان میدهد که تفاوتهای قابل ملاحظهای میان رهبران و کارمندان در انواع ارتباطات وجود دارد که به نظر میرسد در این ارتباطات یا افراد مجبور هستند تا مطابق ارزشهای رهبران عمل کنند و یا ارزشهای رهبران با ارزشهای آنها همسو و همجهت است. به عنوان مثال مقایسه میان صنایع و مشارکتهای فردی و خانوادههای شغلی نشان میدهد که رهبران تمایل دارند تا نمره بالاتری در قدرت (ارزشهای حاکم، دستور از بالا به پائین و اثر گذاری) و نمرات پائینتری در امنیت (خطر ارزشگذاری، آزمایش محدود و تجربه کردن)، نوع دوستی (مسئولیت شخصی، اعتماد به نفس) و لذت جویی (ارزشگذاری حرفهای، محیطهای کاری رسمی) نسبت به میانگین مشارکان فردی داشته باشند. این نشان میدهد که اگر رهبران بتوانند ارتباطات درست و موثری بر مبنای ارزشها با کارمندان خود انجام دهند نیاز دارند که:
- چشماندازها را فراتر از کار گسترش دهند و علاوه بر توجه به موضوعات مربوط به تعادل کار و زندگی بر همکاری تمامی افراد تاکید داشته باشند.
- وظائف و برنامهها و مهلتهای تکمیل وظائف را به صورت شفاف مطرح کنند.
- توجه کنند دستورالعملهایی که به کارکنان میدهند تا چه میزان منافع آنها را تامین میکند. سعی کنند راههای بیشتری را برای نشان دادن اهداف بالاتر و پیوند میان عمل آنها و خروجیهای سودمند پیدا کنند.
مثلا پیامی که توسط آرن سورنسون، مدیرعامل شرکت ماریوت، به کارکنان شرکت داده شد توجه زیادی را در رسانهها جلب کرد و بازخورد مثبتی را دربرداشت زیرا این پیام منطبق با ارزشهای طیف گستردهای از کارکنان شرکت بود.
درک ارزشهای کارکنان و سازمانها برای رهبران از آن جهت ضرورت دارد که بر اساس آن میتوانند علاوه بر اینکه نوع ارتباطات خود را با آنها تعیین کنند میتوانند رهبری الهام بخشی را شکل دهند و کارکنان را به گونهای به کار گمارند که به صورت اختیاری و با انگیزه در امور مشارکت میکنند.